دایره مینا



قصه ی عشق در قرآن

خداوند برای بهسازی و بازیابی  درک مردم و تقویت قوَه ی بالغ فکری بشر جهت تکامل از  ابزار قصه  در آموزه هایش استفاده کرده است که همه ی این قصه های حکمت آموز سربازان خدا محسوب شده و دارای رویکرد  مبانی تربیتی بسیار بالایی است

آیه 62 آل عمران:  إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

این همان سرگذشتِ واقعی (مسیح) است.  و هیچ معبودی، جز خداوند یگانه نیست؛ و خداوند توانا و حکیم است.

 غافر  ٧٨ : وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ

  سوره هود120: وَکُلًّا نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ

یوسف/3: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ

سوره یوسف /111 :لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

 قرآن  دقیقا از حقیقتی برای  یقین قلبی وآرامش دل پویندگان راه وطریقت میگوید که ما به آن قصه می گوئیم.

قصَی -  قصَه»  یعنی پی جویی که عنوان  تیتر وشناسنامه ی سوره 28 است

حقیقت پژوهی  در داستانهای قرآن بسیار مدون وحکمت آمیز مهندسی شده است.

 داستانهای قرآن  منبعث از حکمت های رمز اندودی است که خدا برای بهسازی وبازیابی بالغ فکری و فایلهای مخفی شده واز دست رفته ی ذهن بشر استفاده می کند

در هولوگرام  خدای بزرگ ما همه آدم  وحوا  هستیم.

  هرچه در شما وجوددارد درمن هم تلالو دارد  قصه ی یوسف مال من هست. و.

 همه  ما از ذات خدائیم ولی در پروسه زمان و با توجه به غبارها و خطا ها و فراموشی ها ،خدایی ما از ذهن ، گمشده است

پدیده ها وانقلابات روحی بزرگترین حوادث، جنگها،اصلاحات وتغییرات را باخود همراه می کند.

وعشق نیزمهمترین انقلاب درون بشر به شمار می رود 

محی الدین عربی از نای  نبی اکرم گفت:

 هل الایمان الاالحب؟ هل الدین الا الحب؟

آیا باور چیزی جز عشق است؟؟؟؟

عشق زمینی هم اگر برای ما باور بیاورد ویا باعث جوشش باور باشد بی نهایت حب اللهی است

عشق زمینی موطن پندار نیک است. آنچه اززلیخا  دیده ام چیزی جز تکامل و موفقیت نبود.

-   تمام اپیزودهای عاشقانه قصه یوسف و زلیخا  عارفانه  است. وهمه ی آموزه های عارفانه اش عاشقانه است.

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم

 که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را. (حافظ)

قشنگی داستان اینجاست  زلیخا باتحمل هزینه  بهای سنگین ،معامله ی دوسر برد نصیبش شد

 عشق زلیخا به یوسف اگرچه  در تفاسیر هوس آلود تعریف شده است .

نگاه  غالب مفسرین به واژه های عرفانی اغلب ظاهری و یا مخدوش شده است. تغییرات زیادی در ارزش گذاری نرخ واژه ها والفاظ مهم  واصیل پیش آمده  و بسیاری از واژه ی های وزین، از اساس مبتذل  و سطحی ترجمه شده است.

انسان موجودی دو وجهی است که هم با کالبدش که دست ساز خدای خلاق است آدم می شود وهم با روح دمیده شده از کام خدا به آدمیت  مشرف می شود.

خداوند بنای خلقت انسان را اینگونه آفرید که وجه کالبدی  یا حیوانی بشر با وجه فرشتگی بشر به تعادل وتوافق برسد و اورا به تکامل برساند

یکی از علائم بی شعوری  بی صداقتی با خود است.وبیشعور کسی است که نتوانسته  است با فطرت و شاکله ی کالبدش  مطابق و صادق باشد. و با نیازها ومناسبات  واقعی خود کنار بیاید.

 زلیخا یوسف نبی را از ضلع انگیزشی عشق دوستش داشته ومحبت وانگیزشش را ابراز کرده است.

اومبتذل وفاسد نبود و به هرکسی عشقش  ابرازش نکرد. بلکه با بهای گزافی  خریداریوسف شد وبا توجه به عفت یوسف  حس عشقولانه  وتعلق خاطرش به یوسف نبی  شعله ور ترشد و فهمید دقیقا راه را درست آمده است.

 طبیعت امر محیطی  ومقتضیات جامعوی زمانه ، رفتار زلیخارا  برای التیام  تمنیاتش مذموم نمی داند.اما جامعه ی آن زمان یوسف را در  شان زلیخا نمی پنداشت.

 تمسخر بانوان سرشناس همین بود که مگر یوسف   چه تحفه ای هست خودت را برایش خراب کردی  وحتی نتوانستی ازش کام بگیری!؟.

خانم زلیخا هم گفت: باشه بیایید ببینید که این تحفه چه آتیشی می سوزونه !!.

خوب اینها هم یوسف دیدند و حتی دستشون را هم بریدند. فهمیدند  زلیخا همچی بیراه هم نرفته است.

اماازلحاظ معنوی هم جاذبه ی جمال وسلطنت معنوی  یوسف اظهرمن الشمس است .

زلیخا بسیار بسیار خوش سلیقه بوده که همچین درخواستی را باکلی تدبیر ازش کرده منتهی برهان خدا این امر را برای یوسف نپسندید. وپیمودن این مسیر را برای یوسف انحراف انگاشت.

درابتدای آیه 24 سوره یوسف می فرماید: ولقد همت به:

یعنی: قطعا خانم زلیخا به جناب یوسف کشیده شد واهتمامش رابرای کامجویی ازیوسف گذاشت .

اتصال ضمیر مستتر " ه " به  " ب "  یعنی جناب آقای یوسف

وادامه می دهد: وهمَ بها: یعنی کشش تقابلی وطرفینی بوده وجناب  یوسف هم بهش کشیده شد. ومیلش به زلیخا شعله کشید.

 ضمیر مستتر"ها"که متصل به ب است ،مفرد مونث را می رساند وآن زن کسی جز زلیخا نیست که یوسف بهش اهتمام پیدا بکنه.

 اشاره ی بسیار قشنگی است که نشان میدهد یوسف نبی  هم کالبد انسانی  دارد.

منتها یوسف  درخود عصمت نبوی ورسالتی خاص دارد که باید پروسه ی تکامل وخود را ازاین گذرگاه به حرکت درآورد. ابدا نمی تواند به این خطای فاحش  موفق شود.

اینجا امر خواستن وتمنای جنسی طرفینی است. اما  حضرت حق فرمود:

 لو لا ان رءا برهان ربه کذالک لنصرف عنه السوء والفحشاء .

اگردلایل وبرهان پروردگارش نبود یوسف هم  قافیه را می باخت.

 چون یوسف درکسوت رسالت بود ود رهولوگراف خدا او پیامبراست.

 وباید پدید آورنده ی شکلی از درستی وتکامل باشد. واین بخش از جامع سلولی تکامل را با رویکرد نبوی خود کامل کند.

 بالتبع خدا به حال یوسف تحول داد  تا چیزی دراین مقطع عارض نشود

کسوت وکسا برای یوسف صاحب معانی خاص ومتعدد است. (منزلت و لباس )

- گرگ حسادت برادران، لباس یوسف را درید ولی کسوتش برتن یوسف ماند

- گرگ شهوت زلیخا لباس یوسف را درید ولی کسوتش بر وجود یوسف ماند

-  گرگ تعلق خاطر وحب  فرزند واشتیاق به یوسف در یعقوب  لباس یوسف را ازتن درآورد  تا  چشمان یعقوب را بدراند ودیده اش به جمال یوسف منور گردد

 گرگ خشم وشهوت وآز وحسادت وتعلق همه ازیوسف گریخت.

ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزید از این خواب گران.

 باتوجه به منع شرعی موجود برای حرمت  عشق زن شوهر داربه هراجنبی غیر شوهرش. اغلب تفاسیر فرجام غلطی را برای تمنای خانم زلیخا درنظر گرفته اند.

ولا متخذی الاخدان » ولا متخذات الاخدان» درآیه 25سوره ی نساء.و آیه5 سوره مائده ازاین حیث بعنوان تذکر وارد شده است.

نکته اینجاست :

بسیاری از احکام وقوانین ازابتدای امر به صورت امروزی نبودند،بلکه به مرورو با توجه به تکامل وتوسعه مدنی جوامع بشری احکام حالت ناسخ ومنسوخ شدند وبا مقتضیات زمان قالب شدند وجایگاه وضع این قوانین با خداست.

مثلا وجوب روزه  و حرمت  ومنع شراب  ومسکرات سالها بعداز بعثت  وضع شده است اینطور نبود که از آغاز این قانون بوده باشد.اما برخی حرمت ازمنکرات مانند حرمت پیش ازاسلام در ادیان ابراهیمی موجود بود.

- امتیاز زلیخااین است که به هیچ هوس دیگری زبان زد نبود.هیچ گرایشی به کسی جز یوسف نداشت.باوجود باورهای کوچکش همانند گذاشتن پرده بر روی بت و. به آنها پایبندی داشت.و. از رحمش فرزندی نیامد  وحتی گفته اند  زلیخا باکره بوده وشوهرش کاملا عنین واز حیث مراتب مردانگی  عاری بود.

( برداشتی از کتاب: یعقوب ترین یوسف ، یوسف ترین  زلیخا- سید مهدی شجاعی)

- یوسف هم در هولوگرام آتیه اش زلیخا را درنهایت همسر خود می دید وبالتبع اهتمام غریزی اش شرائط فعلی را نداشت. و می دانست که درنهایت به او دچار خواهد بود.

- عشق زلیخا دراین نگاه برای من نه تنها زشت نیست بلکه مقدس هم هست. که یوسف و برهان ربَش را واداربه پدیدآوردن معجزه ای برای  تغییر عجوزه به باکره ای خوش طینت کرد.

-  رسم ندارم که دراین مباحث چیزی را باز کنم. افشای بسیاری از حقایق با توجه به وضعیت موجود نوعی سهل انگاری ویا شقاوت هست.

-  واژه ی فتانت برای زن زیباست.که با جلوه گری و رخ نمایی عقل عاقل را می رباید.

فتانت و فتَانگی ازنشانه های جذابیَت ن است. فتانه بودن زن شناسنامه ی اوست.

مفتون  شدن. مورد فتنه ی چشم وزبان ودل زن قرار گرفتن  ت نه است که دروجودش نهادینه شده است .این فتانت وکید دراختیار خدای بزرگ است. مال خدای صاحب کید است.

 ان کید کن عظیم.  یعنی خدای عظیم وصاحب مکرو الماکرین خودش این کاره هست.

- در قرآن خدا  بزرگ است وقرآن و قیامت وعرش و کید زن

طبیعی است حکمت این کید سراسر نهفته در اسرار فتانت وجمال زن است. زن آینه جمال خداست. اسباب بازی شیطان نیست

- بمن گفته اند که بگویم :  علت عاشق زعلت ها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست . / مولانا

 عشق  انسان به انسان که اغلب به همنوع  ستایی و نوع پرستی می رسد به همان زیبایی عشق  انسان به خداست.

این مهرورزی وعشق ، مشق و رزمایش وآزمونی برای درک عشق بزرگ ومنزه است.

 اما آدم ، دم بر نتافت و حامل اسرار و ظلوما جهولا شد(احزاب72)

انسان عاشق شدن را عجیب بلد است می دانید از کجا؟

عاشقی درخون اوست. عاشق درروح انسان قدمتی دیرینه دارد. قدمتی به قداست پرستش و خلقت.

فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ الحجر: ٢٩

 آدم  :

آ»ی خود را از الله (اله عالمین )وام گرفته است  ودم» از  دم اله العالمین وارد ریه هایش شده واو آدم شد وما هم آدم.

-    هر کسی عشق  بالغ وکاملی  را به جان می خرد ودر سوز وگدازش می تپد وتن به حساب وکتاب عقل نمی دهد شهید می میرد ولحظه لحظه اش خدا پرستی می شود. عشق ذکر است . محبت است

وازاین جهت ((اله ))که جمیع صافی الصفات مهر وجلال وجمال را باهم  دارد می توانیم اورا عاشق ترین موجود کائنات بشناسیم که گفت به نام اله (الله) که رحمان و رحیم است با شما ها حرف می زنم.

ازاین حیث  قرآن دوستت دارم» معنی می دهد. وذکر مقدسی محسوب می شود

-    لحظه های عاشقانه ی دو واله وعشق ورزی عاشق ومعشوق به هم، چیزی جز عبادت نیست.

گمان می رود هیچ عبادتی به اندازه بوسه وکنار عاشق ومعشوق پسندیده نیست.

بقول حافظ:

دیدار شد میسّر و بوس و کنار هم     از بخت، شکر دارم و از روزگار هم

زاهد برو که طالع اگر طالع من است    جامم به دست باشد و زلف نگار هم

از این رو شیخ اکبر(ابن عربی) باور دارد که عشق عالی ترین صورت نیایش و عبادت خداست و رؤیت خدا در زن، کامل ترین رؤیت حق است. (ابن عربی بزرگ عالم عرفان نظری ص103)

در برخی از روایات  حدیثی از نبی اکرم  نقل داریم که فرمود:

من عشق فکتم و عف و صبر فمات مات شهیدا و دخل الجنة».1

  این عبارت در منابع روایی امامیه وجود ندارد؛

اما در منابع روایی اهل سنت از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل شده و متن آن، چنین است:

 آن که آتش عشق به جانش افتاد و جنون عشق بر او مستولی شد، به هر رطب و یابسی چنگ می‌یازد و بر هر در و دیواری می‌کوبد، تا اندکی از عطش فراقش فروکش نماید؛ بلکه سوسویی از نگاه معشوق را در افق دیدگان مجنونش بیابد!

این عشق، اگر رنگ مادی گرفت، گوش و چشم صاحبش را کر و کور می ‌کند  و جز ننگ به بار نمی‌آورد:

عشق‌هایی کز پی رنگی بُوَد عشق نبوَد، عاقبت ننگی بُوَد2

- عفت ورزیدن ازعشق:

چشم پوشی یا کتمان عشق  بفرض صحت روایت ،مطمئنا فقط کتمان  را باید مورد دقت قرار داد.

اول اینکه نوع عشق طبیعی ویا رابطه ی حلال مورد ذهن نمی تواند مذموم  باشد ودوم اینکه درکتمان کردنی ها هم چیزهای زیبایی است مثل کتمان خواهشهای بی خود. کتمان حسادت. کتمان حساب گری و.

- صبوری درعشق که اغلب عشاق به آن مبتلایند هم واضح است چیزی جز بردباری وحفظ حرمت معشوق درآن نیست. لذت صبر این است که برای علو وسلامت وآرامش وحرمت معشوق هزینه می کنی.

- بنابراین من  به فرض صحت چنین روایتی آن را ناقض عشق ورزیدن دونفر نسبت به هم نمی پندارم. بلکه دقیقا روایت را به عنوان   تاکید بر وفای به عشق حلال می پندارم.

- عشق زمینی لذیذ ترین موهبت دنیایی است که فهم انسان را نسبت به حضرت دوست ودرک لذت های موعود بالا می برد وبقول محی الدین عربی ودوستانش المجاز قنطره الحقیقه

عشق مجازی پلی برا رسیدن به درک وفهم حقیقت است.

ابن عربی معتقد است:

مرد وزن آینه ی جمال حق هستند. زن مجلا وآینه ی جمال  تجلیات  جمال ربانی است.

هنگامیکه مرد به زن عشق می ورزد خواستار پیوند با اوست و در این حیات عنصری برتر از شویی وجود ندارد، از این رو شهوت سرتاسر وجود او را فرا می گیرد و به همین مناسبت دستور شستشو یا غسل از آن داده شده است و طهارت در هنگام حصول شهوت مانند فنا در آن تعمیم یافته است. چه خداوند غیور است و رشک می برد از اینکه بنده اش معتقد باشد به اینکه می تواند از دیگری جز او لذت ببرد و زمانی که مرد حسن و جمال را در زن مشاهده می کند، حق را در کسی که پذیرای فعل است می بیند، و هنگامی که آن را در وجود دیگری بنگرد، حق را در کسی که به جا آورنده است مشاهده می کند. لکن حق در ن به طور تمام تر و کامل تر مشهود است».  (فتوحات مکیه ج2 ص326)

وقتی مرد جمال خدا را در آینه ی زنش می بیند ودر اوج تمتع جنسی همدیگررا تا پرستش درک می کنند.

 طبیعی است که خدای غیور فرمان به غسل جنابت می دهد ومی گوید بروید خودتونو بشوئید چشماتونو بازکنید !

منم هستم!    اننی انالله لا اله الا انا فاعبدنی.(طاها14)

چون انسان موجودی دووجهی است  پس باید به هر دوجنبه ی وجوه ساختاری انسان توجه کرد

این طرزنگاه   فقط دقت وکمی ظرافت می طلبد   که باید اهل نظر بهش توجه کنند.

من ازاستادم شنیدم که هنگام عشق ورزی زن وشوهر و.گفتن من می پرستمت. ودرهم فرورفتنشان وذوب شدنشاندهم کفر نمی آورد ولی باعث ایجاب طهارت می شود

-    درباره عفاف و  پارسایی و وجوه تشابه وتضاد آن

عفت ورزیدن درحقیقت همان خویشتن داری ویا چشم پوشی ازکاربرد محدوده ی اختیارتی است که اختیار انجام وعدم انجام آن امر در حیطه ی تسلط ماست ولی بعلت زیان ناشی از مصرف  برآن خواهش طبق می گذاریم واز ادای آن بعلت تلخی عوارض پس از مصرف  صرف نظرمی کنیم. چون به محض تصرف، جرم وخطا رخ می دهد و   نقطه مقابلش تحقیر شدن است .

بی عفتی درکلام .درقلم.درپوشش. درنگاه. درجلوه گری و.همه اینها از  مصادیق بزه محسوب می شوند

- پارسایی و چشم پوشی ازاین لحاظ در کنارهم مشترک المنافع اند.

 اما پارسایی  درمجموع این است که ازعواقب شبهه وکراهت بترسیم  حتا  گاه از تصرف حلال خودهم  امساک کنیم .  روزه داری. زهد .ایثارگری. قناعت و.از محورپارسایی منشعب می شوند

-    خداوند متعال در حدیث قدسی فرمود:

-    عبدی أطعنی أجعلک مثلی، أنا حیّ لا اموت اجعلک حیّا لا تموت، أنا غنیّ لا أفتقر أجعلک غنیّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء ی أجعلک مهما تشاء ی. »

بنده‏ ی من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود سازم. من زنده ای هستم که نمى‏ میرم تو را هم زنده ای قرار دهم که نمیری. من دارایی هستم که فقیر نمى ‏شوم تو هم چنان سازم که فقیر نگردی. من هر چه را اراده کنم مى‏ شود تو را هم چنان قرار دهم که هر چه بشود» (الجواهر السنیة (کلیات حدیث قدسى) ،ص709)

   درحقیقت خدا وند فرمود: مرا بپذیر واطاعت کن تا دست وچشم وگوش تو باشم.وهرچه خواهی به تو بدهم

 رسول الله (ص) فرمودند:

  قَالَ اللَّهُ مَا تَحَبَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَحَبَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا وَ رِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا إِذَا دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِذَا سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَکْرَهُ مَسَاءَتَه‏

خداوند متعال مى‏ فرماید بندگان مى‏توانند با انجام واجبات خود را نزد من محبوب کنند و هر کس واجبات را انجام دهد نزد من از همگان محبوب‏تر مى ‏باشد. بنده من مى ‏خواهد با انجام مستحبات خود را نزد من محبوب کند، و هر گاه من او را محبوب خود قرار دهم در این هنگام گوش او خواهم شد که با آن مى ‏شنود، و دیدگان او مى‏ شوم که به وسیله آن خواهد دید و زبان او خواهم شد که با آن سخن خواهد گفت. من دست او خواهم شد که با آن هر چیزى را برمى ‏دارد، و پاهایش مى‏ شوم که به هر جا مى‏ رود. هر گاه مرا بخواند اجابت مى‏ کنم و اگر از من چیزى بخواهد عطا مى‏ کنم، و در قبض روح مؤمن همواره مردد هستم، او از مرگ کراهت دارد و من هم نمى‏ خواهم او ناراحت گردد » (بحار الأنوار ،ج‏67،ص22)

والی الله المصیر

پانوشت:

1- حقی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ‏8، ص 100؛ تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، ج ‏2، ص 355؛ التفسیر المعین للواعظین و المتعظین، المتن، ص 238؛ در این تفسیر ذیل آیه 23 سوره یوسف، این روایت را از کنزالعمال چنین نقل می‌کند: النبی (صلی الله علیه و آله): من عشق فعف ثم مات مات شهیدا؛ کنز العمال، خ 6999»؛ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید هم که اشاره فرمودید به این صورت نقل شده: قد جاء فی الحدیث المرفوع من عشق فکتم و عف و صبر فمات مات شهیدا و دخل الجنة» ؛ شرح‏ نهج‏ البلاغة، ج 20، ص 233.

2. مَنْ عَشِقَ شَیْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْنٍ غَیْرِ صَحِیحَةٍ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیْرِ سَمِیعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیَا قَلْبَهُ وَ وَلِهَتْ عَلَیْهَا نَفْسُه‏ . (نهج‏ البلاغة، خطبه 109).

حمیدرضا ابراهیم زاده

 سوم بهمن 1394

 

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ است


مصاحبه

"اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم". سوره رعد، آیه یازده

کاربردی کردن این قسمت از آیه شریفه در زندگی امروز چگونه است ؟

 

بنام سلام بهترین ادب است برای انعقاد کلام

رشد وتکامل انسان مستم تحول وعید ومعاداست

انسان باید ازساختن وتحول وتکامل فردبه ساختن جامعه وتمدن برسد

هیچ تمدنی بدون زیرساختهای باور واندیشه وتشکیلات سازمانی اعتقادی وفرهنگی سامان نیافت

سازمان هر تشکیلاتی وهرم هر تمدنی به یک باور منوط وپیوسته است

ومبدا پیدایش هرنوع فکری ساختار وباورهای فردی آن مجموعه یا سرمایه های بزرگ آن مجموعه است

برای هرتحول وساختاری:  فرد به فرد خانواده به خانواده. ایل به ایل. شهر به شهر وملت به ملت وجامعه به جامعه باید خواهان این تغییرباشند.

چه تغییر معنوی مثبت وچه منفی ومخدوش.

همه ی جوانب تحول وتغییر به تصمیم واراده ی  افراد وابسته است

وخداوند هرگزدراین تغییر تصرفی ندارد چون مربوط به باورهای اکتسابی افراد است

به اکراه واجبار نمی شودبهشت و تغییر وتکامل وتحول ساخت

مسیر بهشت زورکی ازجهنم هم گزنده تر خواهدبود.

پس ادیان درخدمت انسانیت هستند تا انسان وهویت انسانی وکرامت او شاکله ی تحول واقتدار وعزت وآرامش را بپذیرد

 

 

 نتیجه تصویری برای تغییر

---------------------

 

 جناب استاد پاسخ شما

مفید و فوق العاده است

تحول را حضرتعالی در نهاد بشر دانستید و خواست او توسط پیش نویس خدا

ی سوال تحولی که انسان خطا کار پیش می گیرد و خانواده ای و یا به قول شما ایل یا کشوری را منحل می کند خدا چگونه این را برای فرد خطاکار جبران می کند؟ و یا برای آن خانواده یا افراد اسیب دیده جبران می کند !

برای روشن تر شدن موضوع توضیح تفصیلی در صورت تمایل دهید متشکرم

 

***       

 

خداوند بسیاری ازمصائب و ابتلائات محتوم جمعی را برای بشرازاین منظر  منجربه شهادت واجر دانسته وبرای مصیبت دیدگان پاداش بزرگ خواهان است

 مثلا برای قومی عذاب می اورد ودراین راستا  بی گناهانی هم دراین ابتلا ومصیبت صدمه می بینند

درخواست صبر برای مصیبت زده ازاین منظر قابل بررسی است

الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ البقرة: ١٥٦

 

أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّىٰ هَٰذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنفُسِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ آل‌عمران: ١٦٥

 

مقام صابرین وجایگاه وامتیازات دنیوی واخروی آنان دردرک پذیرش لذتهای بهشت دنیا وآخرت بسیار ارزشمند وبالاست


یکی از رازهای صابرین (بردباران)وصامتین(سکوت کنندگان)وصائمین (روزه داران)است.

دربرابر طعنه ها وتوهمات وتوهین ها، نه از ترس بلکه بخاطر حیا وصبر طاقت می آورند بلاها را به جان می خرند وآزمونهای سخت و بلند را می پذیرند

آنها با نماز وتوکل وبردباری به  چشمه ها وجاهایی می رسند که ما فکرش را هم نمی توانیم بکنیم.

هم جایگاه دنیایی آنها براهل نظررفیع است وهم مقامات اخروی بلند و ارزشمندی دارند.

 والی الله المصیر


حمید رضا  ابراهیم زاده

24تیر1394


* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف می باشد


 

 

 

بزرگترین ومهم ترین  علل نزول قرآن را صیانت از کرامت انسان می دانم.

هر حرف ولغت و واژه ای که شما ازقران می بینید دقیقا برای قلب شماست.

اصلا برای خدانیست. هرکه بگوید: خداباخودش حرف زده  ویابرای فرمانفرمایی خودش این حرف هارا زده  بخدا دروغ بسته.

 زیرا دلیل بعثت ونزول جزپاسداشت کرامت وبلوغ انسانیت چیز دیگری نیست

مگه خدا کمبود داره که باانسان بازی کنه؟

 وبگه من دوست دارم انسان اسباب بازیم باشه؟

   یکی دوسال پیش سر یکی از کلاسهام بحث هدف ازآفرینش شد.

 یکی ازدخترخانمهای دارای سابقه حوزوی گفت:

وماخلقت الجن والانس الا لیعبدون . ذاریات56

گفتم :شما که صرف ونحو خوندید آیا دقت کردید این مفهوم برداشت شما ازاین آیه اصلا ربطی به انگیزه آفرینش ویا بیگ بنگ خلقت ما نداره؟

 گفت: چرا؟

گفتم: به خاطر این واژه ها و حرف و کلمات : الا. ل. یعبدون

شما مختصات این آیه را پیش خودتون  ببرید تجزیه و تحلیلش کنید وقتی این تکه رافهمیدید واژه های:

و. ما. خلقت الجن و الانس را هم تجزیه وتحلیل کنید

می بینید اصلا انگیزه خدا ترجمه ای که داریم می گوییم وتوی کتابهای بینش  ودین و زندگی  متوسطه و معارف دانشگاه به خورد بچه ها می دهیم نیست.

بی خود نیست که ملت از واژه ی " عبادت " مفهوم بردگی دارند

 

نعوذ بالله  مگرخداوند شیزوفرنی داره یا اسکیزو فرن هست؟مگه خدا روانی هست؟

شما تصورکنید مادرتون بازحمت زیادی ازهفت صبح قورمه سبزی را بارمی ذاره تا ساعت13 اونم  چندین قلم  ادویه  به خورشتش اضافه می کنه.

آخرسر پلو و خورشت رابراتون می کشه . و نوش جان می کنید

بنظرشما انگیزه ی مامانتون از گذاشتن سفره ودرست کردن غذای خوشمزه تشکرشنیدن از سفره نشین هاست؟

آدم باید خیلی روانش پریشان باشه برای تشکرازخودش ،خودشو خسته کنه وغذا درست کنه.؟

من حتا میگم مامانها باعشق غذا درست می کنند که خوشمزه میشه.

 میده بخورید تا لذت ببرید. تا جون بگیرید تا به کارهاتو هم برسید تا خوشحال وسلامت وشاداب بشید!

این که تشکری ازش میشه دلگرم میشه. وما وظیفه داریم اززحماتش تشکرکنیم. تا عشقش بما همچنان پررنگ بمونه

خیلی هم مامانه بگه من وظیفه ام بوده. غذا خوردن سختتون میشه. بگه من دیگه خسته شدم.اصلا اون غذا خوردن نداره

خدای باعاطفه را به مهرمی شناسیم اما جالبه میگیم دلش میخاد ازش تشکربکنیم.

دلم برای خدا کباب میشه وقتی این همه نعمت بما میده و ماآخرسربهش می گیم ای خدای از خود متشکر. ماازت تشکرمی کنیم بازم بده بیاد.

اینجا لیعبدون چیزی جز دوستم داشته باشند ودوستشان دارم نیست

واقعیت این است اغلب مفسرین  ما وحتا مدعیان دین شناس ما، ازقرآن وخدای قرآن یک بت وتابو می سازند وغالبابه مرگ جاهلی ومشرکانه می میرند واصلا الکی یه مشت الفاظ و واژه را باخودشون به گورمی برند

بنظرم باید هزار بار هنگام دفن بهشون تلقین کرد که کی هستند وچی شدند!

الان هم با نفهمی هاشون باعث درگیری بین مردم می شوند. داعش سازند. افراطی اند وباعث بدگمانی مردم به دین می شوند وحال اینکه توصیه به دینداریشون هم گوش فلک را کرکرده است.

یه استکان مایع طلایی رنگ می گیرم می برم کلاس میگم این چیه؟

ماهیتش چیه؟

میگن چای کم رنگ

- میگم ازکجا میگین؟

میگن رنگش

-میگم قبول نیست

 میگن  ماء الشعیر. دلستر

-میگم نه.

- میگن مایع  فلان

میگم نه

- عذرمیخام میگن اصلا ادرار

- میگم نه

حالا ده تا مایع راحدس می زنند

اما میگم دوستان خوشکل من :اگه فرض کنیم توی استکان عسل مصفا باشه چطورباید اثبات کنیم؟

آخه آفت کش دیازینون هم این رنگیه. سم فوق العاده خطرناک.!

پس باید بوکشید و یا  مزه اش کرد. یا آزمایش وتستش کرد.تا بی تردید بگیم عسل هست.

کسی نمیاد  قلپی سربکشه ممکنه هرچیز سمی و یا کثیفی هم باشه.

عسل اسلام را توی لیوان کردند وشمااز شیشه لیسیدید که طعم دست وبال من، باکتری و ویروس  ومیکروب را تست کردید

حالا باید درلیوان را بازکنید و از خودعسل تست کنید و بیاشامید و بخورید بفهمید چه طعمی داره؟!.

غالب ماها مزه اسلام را از میکروب وطعم  دست نامنزه ها و حرفهای مفت مفتیهای مفت خور گرفتیم وبرای همین داعش می شویم. بی عفتی می کنیم و جای توسعه نداریم .عقب مانده و رنجوریم.

در قرآن را باید بازکرد

باید تدبر کرد.باظرافت ها و حقائق ولطافت هایش آشنا شد

لازم هست قرآن را منزهان دوراز تمنیات فاسقانه برایمان حرف بزنند که گفتمانشان با روایات وسیره معصومین مطابق باشه

نفسهای پاک وبی غل وغش  برای مردم از قرآن ونورباطن آن بگویند

معنی قرآن زقرآن پرس وبس واز کسی کآتش زده اند هوس - مولانا

امامان معصوم وناطقان واقعی قرآن برامون ازحقایق دریای عمیق قران بگویند.

اگرمنابع روایی داریم به  بایدها ونبایدهاشون اعتماد کنیم

اگربه قرآن وامامانمون وحرفاشون اعتماد نداریم درهرحوزه ای مشرک ومنافق می مونیم. ومشکل دار خواهیم بود

ازاین رو قرآن کتاب وکاتالوگ راهنمای بشراست

ان هذا القران یهدی للتی هی اقوم.

ذلک الکتاب لاریب فیه

انا نحن نزلنا الذکر.

لایمسه الا المطهرون و.

سینه هارا باید چون  لوحی ازغبار پاک کنیم تا زیورقرآن درآن قرارگیرد

قرآن برای انسان است ودر قیامت هم بصورت انسان ظاهرمی شود. مطمئن باشید شاکی می شود از مسلمانانی که قران توی خونه ودلشون داشتند وعملا بهش بی توجه بودند

کم من قاری القرآن والقران یلعنه

وقل للرسول یارب ان قومی اتخذوا هذاالقرآن مهجورا

- والی الله المصیر

دوم اسفند1393

حمیدرضاابراهیم زاده

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ است.

 

 


 

یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ

 وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ

 

نتیجه تصویری برای درسی که حسین به انسانها آموخت هاشمی نژاد

 

 

درسی که یزید به آدمیان آموخت

این بودکه هرگز

درسودای باطل خویش آفتاب آزادی و حق را نتوان خاموش کرد

یزی دبه  آدمیان این درس را آموخت که

تکیه برجای بزرگان نتوان زد به گزاف

 

 

  یزیدی که ادب طلب وتمنا  نمی دانست 

 حسین را به مصالحه ی با باطل خود فرا خواند و او را از طغیان علیه خود برحذر داشت

یزید به آیندگان آموخت

که راه گریز از یزید ماندن ؛سوارشدن بر کشتی نجات حسین  است

یزید  از حسین اسطوره ی آزادی و آزادگی به جهانیان معاصر وآیندگان نشان داد

و مردم را سالهای متمادی برسفره ی درسهای حسین نشاند

 

**************

 

یـزیـد بن معاویه نامه‌اى به همراه اشعارى براى عبداللّه بن عباس یا طبق نقلى، براى عمرو بـن سـعـیـد، حـاکـم مکه فرستاد تا آن را در مراسم حج بخواند، یزید چون از روحیه مردم مدینه و روحـیـه سـلحشورى سیدالشهدا علیه السلام مطلع بود و مى‌دانست که آنان زیر بار حکومت غاصبانه یزید نـمـى‌روند،  تصمیم گرفت از باب مصالحه و نرمش،از وقوع جنگ جلوگیری کند، زیرا مى‌دانست جنگ و کـشـتـه شـدن حـسین بن على علیه السلام براى او گران تمام مى‌شود،

مردم مدینه وقتى اشعار یزید را دیـدند، آن را خدمت امام حسین علیه السلام فرستادند، رهبر آزادگان جهان با یک نظر به فراست دانست کـه ایـن اشـعـار را یزید فرستاده، لذا در پاسخ او به یک آیه از قرآن کریم بسنده کردند که خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله مى‌فرماید:

 

بـسـم اللّه الـرحمن الرحیم

"فان کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم انتم بریئون مما اعمل و انا بری مما تعملون./ والسلام"

؛ اگـر کـفـار تـو را تـکـذیب کردند، بگو من مسؤول اعمال خودم هستم و شما هم مسؤول اعمال خودتان، شما از اعمال من بیزار هستید و من هم از آنچه شما انجام مى‌دهید بیزار هستم.

اینک چند نمونه از اشعار یزید:

 

یا قومنا لا تشبوا الحرب اذ سکنت                     تمسکوا بحبال الخیر واعتصموا

قد غرت الحرب من قد کان قبلکم                      مـن القـرون و قـد بادت به الامـم

فانصفوا قومکم لا تهلکوا بذخا                          فرب ذى بذخ زلت به القدم (1)

 

"آتش جنگ را که خاموش است شعله‌ور نسازید،

و به راه خیر چنگ بزنید. جنگ، اقوام گذشته را مغرور کرد و جمیعت‌هائى را نابود ساخت.

در حـق خـویـشـان خـود، نـیـکـى کنید و کبر و بزرگى را کنار بگذارید که چه بسا افراد متکبر قدم‌هایشان لغزید."

 

تحلیل پاسخ امام علیه السلام

سیدالشهدا علیه السلام با تمسک به آیه شریفه سوره یونس، اعلان برائت از کفار و مشرکین و منافقین و همه دشـمـنـان اسلام مى‌نماید که اصولا هیچ راه مصالحه و سازش با آنها وجود ندارد و در واقع این آیه اجـمالى است از آنچه در سوره کافرون آمده که شش نفر از کفار به رسول خدا صلی الله علیه و آله پیشنهاد کردند کـه:

"یک سال تو خدایان ما را عبادت کن، یک سال هم ما خداى تو را پرستش مى‌کنیم، در نتیجه اگـر مـسـلـک ما بهتر بود، تو ضرر نکرده‌اى، و اگر دین تو بهتر بود، ما ضرر نکرده‌ایم و شریک در کیش تو شدیم." (2)

اما در این حال سوره کافرون نازل شد و پاسخ محکمى به همه این پیشنهادات داد، زیرا قرآن کریم هـرگـونـه هـمکارى و مساعدت و مودت و دوستى و مطاوعه و سازش با کفار و مشرکین و دشمنان اسلام را ممنوع کرده است. خـداونـد مـتعال می‌فرماید:

"یا ایهاالذین امنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیا تلقون الیهم بالمودة و قد کفروا بما جاکم من الحق"(3)

اى مؤمنین! دشمنان من و خودتان را، دوست نگیرد، شما نسبت به آنها اظهار محبت مى‌کنید در حالی که به آنچه از حق براى شما آمده کافر شده‌اند.

مفسرین چنین نقل کرده‌اند که شان نزول آیه در مورد حاطب بن ابى بلتعه است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- مقتل خوارزمى، ج1 / ص 2/ تاریخ ابن عساکر، ص 203 ناسخ ، ج2، ص 28.

2- مجمع البیان 10/552 / تفسیر فخر رازى 32/144.

3- ممتحنه / 1.

 

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثردر انحصارمولف محفوظ می باشد


 

نبی مکرم اسلام اسوه خلق نیکو وآینه ی تمام نمای جمال وجلال ذات باری تعالی  است

و سبط اکبرش امام حسن نیز از جهت  زیبایی اخلاق واز جهت زیبایی خلقت به او شبیه ترین است


وفرزند برومندشان امام رضا سلطان سریر قلبها ونماد خوبی ها وامام رئوف نیزجلوه اش پیامبرگونه  ست

 


 

 

 سالگرد رحلت وشهادت این عزیزان  بزرگوار را بر امت اسلام به ویژه رهروان وتابعین وعلاقمندان به اهل بیت عصمت وطهارت  تسلیت وتعزیت عرض می کنم


 

 


نقش ادبیات عامیانه و ضرب المثل ها و چکیده سخنان واشعار وتک بیتی ها در تربیت جامعه و تاثیر آن بر فرهنگ و سبک زندگی مردم بسیار پررنگ وشفاف است.

انرژی و رواج سخنان در آرامش ویا نا آرامی جامعه نقش کلیدی دارد.

قدرت و تاثیر بسیاری از آیات وابیات و آموزه ها که از راه سخن وبیان  نقش هدایت و سربازی مهندسان سخن را ایفا می کند بر هیچ ذهن و عقل سلیمی پوشیدی نیست.

در اینجا به نقش مخرب برخی از امثال و سخنان رایج در  بازار روابط اجتماعی می پردازیم که با ایجاد ناهنجاری باعث پیمودن سبک زندگی اشتباه و ناروا می گردد.و ارزش زندگی هنجار را مورد خدشه قرار می دهد.

 اصطلاحات غلط و رایجی که در رگ های ارتباطی جامعه جریان دارند، نیاز به اصلاح و بازسازی دارد.

همانند :

۱- خدا بد نده:

این کلام بی معرفتی به پروردگار است.

زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده:

هیچ خوبی به شما نمی رسد مگر از ناحیه خدا و هیچ بدی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خود شما (که بخاطر اعمال خودتان است)


۲- عیسی به دین خود، موسی به دین خود:

این جمله معنای صحیحی ندارد.

زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه آنها مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند و عقیدۂ یکسانی داشتند.


۳- ولش کردی به اَمان خدا:

این حرف کفر آمیز است.

زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست. بهتر است بجای این کلام گفته شود: 

"ولش کردی به حال خودش"


۴- انسان جایز الخطاست:

این حرف نیز غلط است، زیرا انسان برای خطا کردن جایز نیست. 

بهتر است بگوییم انسان "ممکن الخطا" است. 

یعنی ممکن است خطا کند و بهترین خطا کنندگان، توبه کنندگان هستند.


۵- در گذشت نا بهنگام. ( العیاذ بالله)

شاید در گذشت هر عزیز و انسانی بسیار ناگوار باشد اما درگذشت هیچکس نا بهنگام نیست بلکه در دایره تقدیر الهی زمانه و نحوه مرگ افراد بسیار هوشمندانه و حکیمانه رقم می خورد.

که خداوند در بهترین زمان‌ممکن جان را از بندگان و دوستانش می خرد .

خداوند  مطابق با سیستم هوشمند خود در وقت خاص مبادرت به گرفتن جان انسان ها می کند ونیاز به اجازه وخوشایند کسی ندارد.

بنا براین این سخن بسیار سخیف وغلط است که خدا و حکمت ها و مهربانی هایش را نادیده بگیریم.

۶-قیمت فلان وسیله خدا تومن. (العیاذ بالله)

این سخن نیز شرک و تمسخر خداست !و بسیار ناخوشایند وبی ادبانه است.

خداوند قیمت ندارد. وجزیی از کالا وخدمات کسی نیست که قیمت گذاری شود

باید ادب بندگی را رعایت کنیم.

۷-خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.

این سخن یعنی برای تغییر وحقانیت هیچ حقی پایداری نکن. با غلط دیگران همراه باش وخود را سازگار کن.

این مثل مخالف رسالت هر پیامبری است زیرا پیامبران همواره به تنهایی قیام الهی خود را آغاز کردند.

۸-مشت نمونه خروار است

اتفاقا هیچ مشتی نمونه خروار نیست.!

این رفتار نشانگر تعمیم بی خردانه و بی انصافانه‌ هر  فکر و رفتاری است.

خشک و تر سوزاندن و همه ی افراد یک کلاس ومدرسه و شهر وجامعه را بد دانستن و خوب دانستن  منطقی  نیست.

هیچ جا وهیچ استعدادی در افراد شبیه سایر استعدادهایش نیست.

۹-دیگی که برای من نجوشد  سر سگ در آن بجوشد.

تمایل به خود .و خود برتر بینی و خود خواهی و دیگران را ندیدن  رفتاری بسیار ناپسند است.

۱۰-حرف مرد یکی است.

یکی از ضعف های شخصیتی افراد  لجاجت وسماجت است

انعطاف پذیری و شکیبایی و مدارا و بازسازی وبهسازی رفتار برای مرد یا هر فردی، پسندیده تر از لجاجت وسماجت اوست.

قران با آنکه کلام خداست آیات زیادی از آن دچار ناسخ و منسوخ شده اند.

یعنی بهسازی و ویراست همراه با مقتضیات زمان ومکان شامل حال این کتاب بزرگ شده است.

بسیاری از ضرب المثلهای ما نه تنها جنبه تربیتی ندارد بلکه باعث بروز بد تربیتی نیز شده است. باید تلاش کنیم و بیاندیشم تا ارزش واقعی سخنان را درک کنیم.

و خود را همنشین سخنان سازنده نگه داریم.

 

 

حمیدرضاابراهیم زاده

۷ آذر۱۴۰۰

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصار مولف محفوظ می باشد


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود | Banava robina-kala-zahedan فارس کانکس پیرایش روشن 52437761 attack on taitan lilini tarfand100 جان موزیک حقیقت آرامش بخش و آزار دهندست